۱۵.۱۱.۸۹

دیوانه نما

من و دوستم تو خیابون داشتیم قدم میزدیم به یه نفر رسیدیم که تو شهر معروف بود که دیوونست ، رفتیم پیشش خیلی صمیمی بود ،

تحویلمون گرفت .

ازش پرسیدم: فلانی چرا بهت میگن دیوونه ؟

خندید گفت : تو چه ساده ای ، اینا همه شون دیوونه ن من سالمشونم بعد فک میکنن من دیوونم

از جوابش خوشم اومد دس کردم تو جیبم گفتم هر چی اومد بهش میدم، از شانس ما 5000 تومنی در اومد بهش دادم. . .

برگشت گفت : اگه چهارتا دیوونه مثل تو بودن که روزی 5 تومن بهم بدن منم سر ماه پرادو می خریدم [اینو گفت و یه قه قه زد و فرار کرد]

هیچ نظری موجود نیست: