۲.۷.۹۰

ترحم چوبیست از چوبهای جهنم

قبلاً به این اعتقاد داشتم که نباید به گدای کم سن و سال پول داد


یه روز یه آب هویج بستنی خریدم و نشسته بودم توی پارک و داشتم لذت میبردم که یه بچه گدا ظاهر شد
+ آقا یه لواشک میخری؟ آقا تورر خدا ... همــــ (ادای مظلومها رو در میاورد)
- دارم آب هویج بستنی میخورم لواشک میخوام چیکار؟
+ آقا بخر دیگه مگه چی میشه؟
- آخه چرا اومدی پیش من برو پیش اون آقاهه یا اون خانومه
+ مگه چی میشه؟
جوابش رو ندادم
+مگه چی میشه؟ .... آقا تورو خدا مگه چی میشه؟ .... مگه چی میشه؟ ...
[15 دیقه بعد]
+مگه چی میشه؟ .... یه لواشکه دیگه مگه چی میشه ؟
انقدر گفت مگه چی میشه که خودمم با خودم گفتم خب مگه چی میشه ؟ من ندم یکی دیگه میده بذا خودم بدم
بعد لواشک نخریدم ازش پول دادم بهش گفتم لواشکتو نمیخوام بجاش اینو میدم برو هر چی دوس داری بخر و بخور
[10 ثانیه بعد]
دوست فال فروشش اومد
+آقا یه فال میخری؟آقا تورو خدا ... همـــــ
- برو به اون دوستت پول دادم باهم یه چیزی بخرین
+اون نمیده بهم، تورو خدا تورو خدا
به اون پسره رو کرد پول میدی بهم باهم یه چیزی بخریم؟ پسره گفت نوچ! بعد رو کرد به من گفت ببین نمیده حالا یه فال بخر، تورو خدا تورو خدا . . .
- :|


و الان به این اعتقاد دارم نه تنها نباید به گدای کم سن و سال پول داد بلکه باید یه کتک مفصل هم زد 

هیچ نظری موجود نیست: